نویسنده: جوزف فرانکل
برگردان: وحید بزرگی





 

1- نظریه‌ها، مدل‌ها و طبقه‌بندی‌ها

طبق نظر معتبر پروفسور «کوئینسی رایت» (1) پیشگام نظریه روابط بین‌الملل، «نظریه عمومی عبارت است از دانشی جامع، قابل درک، منسجم، و خوداصلاح‌گر به علاوه‌ی پیش بینی، ارزشیابی، و کنترل روابط کشورها و شرایط جهان». (2) بدین ترتیب، برای دقت بیشتر، واژه‌ی «نظریه» باید در سراسر کتاب همراه گیومه بیاید، گو اینکه هیچ نظریه‌ای در «روابط بین‌الملل» وجود ندارد که بتوان آن را یک نظریه عمومیِ کاملاً دقیق دانست. واژه‌ی «نظریه» به طور آشفته‌ای به جای مفاهیم بازتر «مفهوم سازی‌ها» (3)، چارچوبهای مفهومی، «دیدگاههای تحلیلی»، «مدل‌ها»، «پیش نظریه‌ها» (4)، و سایر تعبیرات مشابه به کار می رود. این به اصطلاح «نظریه‌ها» برخلاف نظریه‌های علوم طبیعی نه از سازمانی منطقی و منسجم برخوردارند و نه از اصولی برای ارزشیابی (و یا آزمایشات بطلان (5)). جامعه دانشگاهی ابداً در مورد اعتبار و درستی هیچیک از نظریه‌ها اتفاق نظری ندارد، حال آنکه از دید آگاهانه «سرپیتر مداوار» (6) در علوم طبیعی چنین توافقی معیار کاربردی (7) نظریه‌ای معتبر می‌باشد. «نظریه» تنها بر یک گرایش تحلیلی کلّی و حصول به دقت و انسجام منطقی دلالت می‌کند.
به منظور اجتناب از کاربرد غلط «نظریه»، بکارگیری مفهوم بازتر «مدل» منطقی‌تر به نظر می‌رسد (8). مدل نوعی ساده سازی واقعیت است که احتیاجی نیست از ماهیت دقیق نظریه برخوردار باشد، بلکه تنها بر اساس اعتبار و مناسبتی (9) که بر ایمان دارد مورد قضاوت قرار می‌گیرد؛ یعنی بر این اساس که برای سازماندهی این رشته و برخوردی مطلوب با مسائل عمده آن کارساز است یا خیر. هر نظریه‌ای مدعی درستی خویش و بطلان سایر نظریه‌هاست، حال آنکه مدل‌ها صرفاً شیوه‌ای مناسب برای بررسی مسائل از زاویه‌ای خاص می‌باشند. مسأله‌ی «صحت» و «سقم» در مورد نظریه‌ها مطرح است، در حالی که مدل‌ها تنها می‌توانند مناسب یا سودمند باشند. باز هم می‌گوییم که مدل صرفاً روشی برای سازماندهی این رشته است که ما را به تنظیم فرضیه‌هایی بر اساس ویژگی‌های محوری آن مدل قادر می‌سازد، امّا به تبیین نمی‌پردازد. یکی از مزایای عمده مدل‌ها این است که به دیدگاه ما انتظام و روشنی بخشیده، مانع از کاربرد سایر مدل‌ها و بررسی مسائل از زوایایی دیگر نیز نمی‌گردند؛ بدین ترتیب، از بی توجهی به سایر عناصر مرتبط با مسأله مورد نظر جلوگیری می‌گردد. در توضیح این تمایز احتمالاً غامض باید گفت که «نظریه‌ی» سیاست قدرت حتی در شکل محتاطانه‌اش توسط «هانس مورگنتا» (10) نیز قانع کننده نیست، چرا که نمی‌تواند کلیه رفتارهای کشورها را به طور رضایت بخشی تبیین کند؛ برعکس، با «مدل» سیاست قدرت به نگرشی اساسی نسبت به کلیه روابط کشورها دست می‌یابیم، زیرا بدون شک قدرت نقش زیادی در این روابط دارد. اگر تنها به کاربرد مدل‌ها بپردازیم، به جای تطبیق اجباری موارد پیچیده رفتار کشورها با نظریه خویش، به بررسی آنها بر اساس سایر مدل‌ها مانند مدل ارتباطات اجتماعی خواهیم پرداخت. به همین نحو، به جای تن دادن به مجادله طولانی نظریه‌های «سیاست قدرت» و «ایدئولوژیک» در مورد رفتار شوروی، کاربرد جداگانه هر دو مدل سیاست قدرت و ایدئولوژیک در مورد یکایک رفتارهای شوروی و نیز کلّ سیاست خارجی آن بسیار مناسب‌تر به نظر می‌رسد.
هرچند کاربرد مدل‌ها به تفکر ما روشنی می‌بخشد، اما از افراط در این امر باید پرهیز نمود. به همین دلیل، اتکای به آنها در مذاکرات جای تردید دارد. برای موفقیت در مذاکرات، اقامه مجموعه معینی از موازین ثابت و بررسی متقابل قضیه از سوی طرفین، سودمندتر از آن است که با پیشنهادات خشک و صریحی به سوی میز مذاکره برویم که از مدل استنتاج شده و اصلاح آن نیز بسیار دشوار است.
با اینحال قبل از اقامه مدل‌ها و نظریه‌ها باید به امر مقدماتی طبقه بندی پدیده‌های مورد مطالعه به صورت مقوله‌ها و طبقات مختلف بپردازیم. طبقه بندی مطلوب پیش شرط اساسی هر نظریه پردازی ثمربخشی است. برای مثال، بدون شک آنگاه در تعمیمات خود در مورد رفتار کشورها موفق‌تر خواهیم بود که به جای بررسی تمام کشورها با هم، به طبقه بندی و بررسی طبقات جداگانه آنها بپردازیم: طبقات بزرگ و کوچک، قدرتمند و ضعیف، ثروتمند و فقیر، طبقه بندی بر اساس موقعیت جغرافیایی و یا نظام ایدئولوژیک آنها، و غیره. تعریف موازین طبقه بندی غالباً ما را با مسائل نظری پیچیده‌ای نظیر چگونگی تعریف قدرت یا ثروت روبرو می‌سازد. از اینجاست که طبقه بندی‌ها به طور کلّی در ابتدا کاملاً خام هستند، امّا با پیشرفت در نظریه پردازی می‌توان طی روندی دوری تعاریف طبقات را اصلاح نمود.

2- تکامل نظریه

نظریه پردازان در این مورد کاملاً توافق دارند که «روابط بین‌الملل» حوزه‌ای پژوهشی است تا رشته‌ای علمی (11). تحول مطالعات این حوزه به اصطلاح پروفسور «کی. دبلیو. دویچ» (12) شامل چهار «موج پیشرفت» است که با دیدگاههای گوناگونی مشخص می‌شوند. در موج اول، این حوزه برای مدت مدیدی عرصه انحصاری حقوقدانان بین‌الملل بود. موج دوّم هم در پی دو امر پدیدار شد: یکی آشکار شدن تاریخ دیپلماسی در پی گشایش بسیاری از آرشیوهای دولتی پس از جنگ جهانی اوّل و دیگری گرایش به سمت سازمانهای بین‌المللی در پی تجربه جامعه ملل. در موج سوّم، محققین به اقتباس پاره‌ای از روش‌ها و یافته‌های مناسب سایر علوم اجتماعی و رفتاری و بویژه روان شناسی، انسان شناسی اجتماعی و جامعه شناسی پرداختند. در حالی که این موج هنوز ادامه دارد با موج چهارم پس از جنگ تقویت می‌گردد. موج چهارم عبارت است از کاربرد مفاهیم مربوط به تحقیقات تحلیلی و کمّی به علاوه‌ی روش‌های تطبیقی. در این موج از طریق «اقتباس» از علم اقتصاد، ریاضیات، تحلیل سیستم‌ها (13) و حتی به طور غیرطبیعی از علم رفتارشناسی، قاعده پردازی‌های برجسته‌ای صورت گرفته است. سایر نویسندگان برای سیر تحول مطالعات این حوزه دو دوره بندی قائل شده‌اند: یکی به ترتیب مراحل عمدتاً تجویزی یا دستوری، تجربی، و کمّی- رفتاری و دیگری گذار از تحلیل‌های تخیّلی یا پندارگرا (14) به تحلیل‌های واقعگرا، رفتاری، و اکنون مابعد رفتاری. همه بر این امر توافق دارند که مسأله‌ی اصلی نظریه پردازان این است که چگونه بر سر گزینش دیدگاههایی در خور مسائل جاری توافق و چگونه آنها را با یکدیگر تلفیق کنند.
در حال حاضر با تحول دیدگاهها، کانونهای توجه نیز در حال تغییرند. توجه به دولت‌ها در قبل از جنگ جهانی اول، در فاصله میان دو جنگ جای خود را به توجه به سوی نظام بین‌الملل و طرق اصلاح آن از طریق تکامل حقوق بین‌الملل و سازمانهای بین‌المللی داد. از جنگ جهانی دوّم به بعد توجه به نظام بین‌الملل با توجهی مجدد به رفتار دولت‌ها و تعامل آنها توأم گشته است، چرا که امروزه عموماً دولت‌ها را بیش از کلّ نظام بین‌الملل قابل تحلیل و حتی قابل اصلاح می‌دانند. در دوره پس از جنگ، توجه محققین در مطالعه رفتار دولت‌ها تا حدّ زیادی از منازعه به سوی همکاری از تصمیمات بحرانی عمده به طرف رفتارهای غیربحرانی مستمر معطوف گشته است. در دهه اخیر (15) هم کانون توجه از جانب «توانایی‌ها» به سمت «مقاصد» تغییر یافته است. هم اکنون «مقاصد» به طور گسترده‌ای به وسیله‌ی دیدگاههای رواشناختی (که روی «تصورات» و «ادراک تهدیدات» (16) متمرکزند) و نیز روش‌های تاریخی (که به رفتار دولت‌ها در گذشته توجه دارند) مورد مطالعه قرار می‌گیرند. مرحله بعدی احتمالاً گرایش به سمت تحلیل فلسفی ارزش‌ها خواهد بود که اهمیت آنها در حال حاضر احساس شده امّا به طور شایسته‌ای مورد تحلیل قرار نگرفته است (17).
خوشبختانه، اکثر نظریه پردازان جدید بار دیگر با دیدی میان رشته‌ای یا چند رشته‌ای به دیدگاههای خویش می‌نگرند. در واقع، اغلب آنان تربیت یافتگان علم سیاست می‌باشند. تنها معدودی از محققین سایر رشته‌ها به «روابط بین‌الملل» توجه کافی کرده‌اند، گو اینکه تخصص فنّی آنها به طور گسترده‌ای مورد استفاده قرار می‌گیرد. البته موارد استثنایی برجسته‌ای مثل «آناتول راپوپورت» (18) ریاضیدان، و یا اقتصاددانانی چون «توماس شلینگ» (19) و «کنث بولدینگ» (20) هم وجود دارند که کمک‌های اساسی به نظریه [روابط بین‌الملل] رسانده‌اند. به طور کلّی بیشترین کمک از جانب روان شناسانی بوده است که از دهه 1930 به بعد گرایشات مربوط به جنگ و مسائل آن را مورد مطالعه قرار داده‌اند و یا آنهایی که در دهه 1940 تحقیق درباره‌ی «تنش‌ها» را شروع کردند. به هر حال امروزه کوشش‌های انحرافی برای دستیابی به یک نظریه عمومی جنگ بر پایه «غریزه پرخاشگری» انسان کلاً کنار گذاشته شده است و هرچند همه نظریه پردازان به درجات مختلف اهمیت نقش عوامل روانشناختی را در رفتار دولت‌ها می‌پذیرند، امّا در حال حاضر کارآیی یک نظریه روانشاختی عمومی را در مورد روابط بین‌الملل رد می‌کنند (21). جامعه شناسان هم بجز موارد استثنایی مهمی مثل «ریمون آرون» (22) و «یوهان گالتونگ» (23) توجه اندکی به «روابط بین‌الملل» نشان داده‌اند. بجز دو مورد استثنایی «شلینگ» و «بولدینگ»، اقتصاددانان هم در دهه 1920 با طرد روان شناسی از علم اقتصاد «بی خیر» (24) گشتند، زیرا روان شناسی انگیزش در کانون اقدامات و تحلیل‌های سیاسی قرار دارد.
«چادویک آلجر» (25) گرایشات روش شناختی حاضر را چنین جمع بندی می‌کند (26):
1- جایگزینی نظریه‌ای پیچیده‌تر به جای نظریه‌ای مبتنی بر عوامل واحد و فراگیر. بعلاوه، اخیراً گرایشی به کاربرد مدل‌های علّی چند متغیره وجود دارد که مکمّل مدل‌های همبستگی (27) حاکم بر تحقیقات اوایل دهه 1960 می‌باشند.
2- گردآوری منظم‌تر داده‌ها به وسیله‌ی پیشرفت‌های تکنولوژی داده پردازی و کاربرد روش‌های سایر علوم اجتماعی.
3- کاربرد کلیّه فنون علوم اجتماعی برای گردآوری داده‌ها در تحقیقات روابط بین‌الملل- فنونی از قبیل مشاهده، مصاحبه، تحلیل انبوهه داده‌ها، تحلیل محتوایی (28)، و آزمایش.
4- پیدایش چشم اندازی تاریخی در تحقیقات منظم‌تر روابط بین‌الملل از طریق کاربرد گسترده‌تر تحلیل روندها یا روندکاوی. (29)
5- کاربرد نظریه‌های علوم اجتماعی بویژه علم سیاست، جامعه شناسی، روان شناسی در مطالعات روابط بین‌الملل.
6- تشکیل جامعه‌ای میان رشته‌ای به وسیله‌ی بانیان گرایشات فوق که عمدتاً مرکب از دانشمندان علم سیاست، جامعه شناسی، و روان شناسی است.
نظریه روابط بین‌الملل در مرحله کنونی تکامل آن درگیر روند بی نهایت پرهزینه، طاقت فرسا و بطیء انباشت داده‌هاست که تاکنون بوضوح هیچ چارچوب کلّی معقولی نداشته است. چنین کاری با گستره‌ی کنونی‌اش بروشنی از حیطه امکانات جوامع دانشگاهی کلیه کشورها بجز ایالات متحده خارج است. البته این امر فاجعه مطلقی نیست، کما اینکه حتی در جامعه دانشگاهی امریکا هم عده‌ای شدیداً درباره‌ی کاربرد انبوه فزاینده داده‌ها نگرانند، چه این امر می‌تواند به طور کلّی دید آنها را نسبت به مسائل سیاسی محدود سازد. از طرف دیگر به کوشش‌های فکری هم توجه زیادی می‌شود، امّا توجه به یافتن سایر صور ممکن حیات سیاسی مانع پیشرفت آن می‌گردد. هرچند بی تردید سناریوهایی نظیر سناریوهای «هرمن کان» یا «برنارد برودی» (30) می‌توانند در سیاست گذاری و یافتن جایگزین‌هایی برای نظام جهانی مفید باشند، ولی با اینحال این سناریوها ماهیتی غیرواقعی دارند (31).

3- جایگاه کنونی نظریه

تنوع گیج کننده دیدگاههای متعارض، فقدان پیشرفت‌هایی ماهوی، و مشکلات کاربردی در زمینه مسائل عینی سیاست خارجی همگی نگرانی فزاینده نسبت به «بحران اعتبار» نظریه روابط بین‌الملل را تشدید کرده‌اند. عامل دیگری که این عدم اقناع فکری را کاملاً تشدید نمود، عبارت بود از نگرانی نسبت به تأمین مالی آینده در میان گروه وسیعی از دانشگاهیان امریکا که مستقیماً به منابع مالی گسترده دولت وابسته بودند.
ولی در سالهای اخیر به رغم کاهش بطیء بودجه دولتی، اطمینان تازه‌ای حاصل شده است و بسیاری از محققین برجسته‌ی امریکایی به طور فزاینده‌ای بر روابط متقابل و پیوندهای فکری دیدگاههای گوناگون با یکدیگر تأکید می‌ورزند تا بر آشفتگی و تداخل نامنظم آنها. عده زیادی هم، بویژه آنان که چندان از خود مطمئن نیستند، به جای مطالعه نکات مشترک و اقرار به دیون فکری خویش، بیشتر در پی اثبات یگانگی دیدگاههای خود می‌باشند. همان طور که متون بسیاری گویای این امرند، توجه به ارتباط متقابل دیدگاههای مختلف با یکدیگر کاملاً سودمند به نظر می‌رسد.
رکن اساسی کلیه نظریه‌ها این است که به وقایع و مسائل نه به طور مجزا بلکه به عنوان اجزائی از الگوهای (32) بزرگتر تعامل بین‌المللی می‌نگرند. احتمالاً در جزئیات اختلاف شدیدی وجود ندارد، امّا بسیار جای تردید است که نظریه پردازان اعتبار نمودار شماره 1 را که طرحی ساده از کنش متقابل (33) دو دولت و نشانگر صورت مقدماتی نظریه روابط بین‌الملل است، چندان زیر سئوال برند. این نمودار را تنها با مقداری پیچیدگی ترسیمی می‌توان بسادگی برای نمایش کلّ سیاست خارجی به عنوان کنش متقابل با پاره‌ای از دولت‌ها، سازمانهای بین‌المللی و نظام بین‌الملل گسترش داد.
دیدگاههای مختلف بر عناصر گوناگونی از این نمودار تأکید می‌ورزند، امّا کلاً نحوه عملکرد آنها یکسان است: آنها عنصر مورد مطالعه را مفصلاً تحلیل می‌کنند، امّا عناصر دیگر را در «جعبه سیاه» (34) قرار می‌دهند. این امر به مفهوم اتکاء محض به یافته‌های سایر دیدگاههاست.

نمودار 1- تعامل یا کنش متقابل دو دولت
متأسفانه از آنجا که در مورد یافته‌های پذیرفتنی اتفاق نظری وجود ندارد، گاهی اوقات در مورد معنی دقیق عناصر جعبه سیاه اطمینان کاملی نداریم.
دو گروه عمده در عرصه نظریه روابط بین‌الملل عبارتند از «سنّت گرایان» و «پیشگامان» یا «رفتارگرایان». گروه اول مدعی است که نظریات جدید به محتوای سنّتی علم سیاست، تاریخ، و حقوق کمک چندانی نکرده‌اند، و بعلاوه تظاهر شدید آنها به برخورداری از روش‌های «علمی» و قواعد ریاضی، عدم خلّاقیّت واقعی آنها را کتمان می‌سازد. گروه دوم که شماری از آنها نسبت به دستاوردهای واقعی خود کاملاً متواضع هستند، تصریح می‌دارند که تنها راه پیشرفت عبارت است از رعایت دقت و سخت گیری علمی، گردآوری داده‌های مناسب، و ابداع و اصلاح روش‌های جدید. از جهتی، بحث حاضر بحثی است اساساً شناخت شناسانه (35) در مورد اینکه چه مسائلی را می‌توان به طریقی منظم و روشن مورد مطالعه قرار داد. از یکسو اگر طبق ادعای «سنّت گرایان» کلیه تصمیمات دستخوش عدم قطعیت، احتمال، و تصادف هستند، در این صورت اهمیت نظریه زیر سئوال می‌رود. از سوی دیگر نیز اگر طبق ادعای «رفتارگرایان» ما هنوز در دوره‌ی آغازین یا «ماقبل علمی» (36) نظریه روابط بین‌الملل بسر می‌بریم، پس هنوز نمی‌توانیم در مورد قابل شناخت بودن یا نبودن مسائل قضاوت کنیم. شناخت انسان تحت تأثیر خود واقعیت و دستگاه فکری اوست و هنوز میزان توانایی ما در اصلاح عامل دوّم کاملاً معلوم نیست. شرکت کنندگان حاضر در نشست اخیر محققین امریکایی- چنانکه قبلاً اشاره شد- در رابطه با بحث کنونی به بحران موشکی کوبا اشاره کردند که در آن تجربه دیپلماتهای ورزیده‌ای چون «چیپ بولن» (37) بیشترین نقش را بازی کرد ولی در عین حال یک ارزیابی کلّی و نظری پیرامون رفتارهای بحرانی هم می‌توانست سودمند باشد (38). در مورد بریتانیا هم باید پرسید که آیا آگاهی کلّی از نظریه‌های همگرایی و چانه زنی (که بعداً به آنها می‌پردازیم) تجارب دیپلمات‌ها در زمینه رابطه با جامعه اقتصادی اروپا و فرانسه را تکمیل نمی‌سازد؟ از این گذشته، آیا این نظریه‌ها می توانند استدلالهایی برای مذاکره با شرکای اروپایی مطرح سازند که پایه‌ای «علمی» داشته، براحتی نتوان آنها را رد کرد.
گروه بندی موازی و بسیار متداخل دیگری در زمینه نظریه روابط بین‌الملل شامل «واقعگرایان» و «پندارگرایان یا تخیلی‌ها» است که در آثار‌ هانس مورگنتا به بهترین نحو مورد بررسی قرار گرفته است. نگرش گروه اوّل به جهان نگرشی اساساً سنّتی است و با نگرش دست‌اندرکاران شباهت زیادی دارد. این نگرش بر مفاهیم گوناگون «منافع» تکیه دارد و آن را عمدتاً به «قدرت» تعبیر می‌کند، چه قدرت عمومی‌ترین وسیله‌ی نیل به منافع است. این نگرش در پی شناخت جهان است، نه تغییر آن. در مقابل، نگرش دوّم یا دیدگاه «تخیّلی» که در یکی دیگر از سنّت‌های قدیمی غرب و بویژه آمریکا ریشه دارد، در پی تغییر جهان است. پیروان این دیدگاه تحلیل عقلی مفهوم «قدرت» را به لحاظ روانشناختی بسیار پیچیده دانسته از این رو آن را کنار می‌گذارند. آنها با مطرح کردن ساخت‌هایی عقلانی نام «نظریه» بر آنها می‌نهند، حال آنکه در واقع چیزی بجز «خیالبافی» نیستند. توهّم اعتبار آنها با دو عامل بهم پیوسته تقویت می‌گردد: اوّل، تقلیل گرایی (39): «... تنها راه دستیابی به یک طرح اخلاقی و عقلانی صرف نظر کردن از عنصری است که در سیاست داخلی و خارجی مانع از عقلانیت فراگیر می‌گردد و موجد معضلات اخلاقی، مخاطرات سیاسی، و فقدان قطعیت عقلی در مسائل سیاسی است. این عنصر مشخصه در سیاست، مبارزه برای کسب قدرت است».
دوّم، کمّی سازی که اساساً بر تحلیل اقتصادی استوار است: «در چنین مضامین نظری، ملّت‌ها در رویاروی یکدیگر نه به عنوان واحدهای تاریخی موجود با تمام ویژگی‌هایشان، بلکه به عنوان عناصر انتزاعی و عقلی هستند که پس از مدل «انسان اقتصادی»، به بازی شطرنج نظامی و دیپلماتیک بر اساس نوعی محاسبه عقلی می‌پردازند که تنها ساخته ذهن نظریه پرداز است. » (40)
دیدگاههای معاصر در نظریه روابط بین‌الملل را می‌توان تحت عناوین گسترده زیر آورد:
«نظریه نظریه‌ها» (41) از همه پیچیده‌تر است و به مسائل اساسی وجودی (42) و شناختی می‌پردازد. به طور کلّی میان این نظریه با فلسفه سیاسی و فلسفه علم مرز روشنی وجود ندارد.
«دیدگاه تحلیل سیستم‌ها» هم به کلّ نظام بین‌الملل و هم به دولت‌ها به عنوان واحدهای عمل کننده در این نظام توجه دارد و در هر دو مورد روش‌های نظریه عمومی سیستم‌ها را به کار می‌برد. دیدگاه «ارتباطات اجتماعی» یا «سیبرنتیکی»- که بر نظامها و فرایندهای ارتباطات و کنترل تکیه می‌کند- و مکاتب همگرایی و کارکردگرایی نیز ارتباط نزدیکی با این دیدگاه دارند. اخیراً هم «دیدگاه پیوند» مطرح شده است که پیوند سیاست‌های داخلی و خارجی با یکدیگر را بررسی می‌کند.
«نظریه‌های معطوف به رفتار دولت‌ها» به مطالعه یکایک دولت‌ها توجه دارند و از میان آنها دیدگاه اساسی تصمیم گیری بر مربعهای داخلی نمودار شماره 1 یعنی تصمیم گیران دولت‌ها تکیه می‌کند. سایر دیدگاههای سنّتی‌تر نیز بر توانایی‌ها یا نهادها تأکید می‌ورزند. مکاتب جدیدتر هم به جنبه‌های «شناختی» (43) روند تصمیم‌گیری- یعنی تصورات- و نیز جنبه‌های «ارادی» آن (یعنی ارزش‌ها، اهداف، و منافع ملّی) می‌پردازند.
«نظریه کنش متقابل» به تعمیمات مربوط به «مدل‌های» کنش متقابل و از جمله به تحلیل منازعات و جایگزین‌های مشارکتی آنها توجه دارند. نظریه‌های بازیها و چانه زنی بین‌المللی ارتباط ویژه‌ای با دیپلماتها دارند، چرا که روش‌های جدیدی را برای مذاکرات بین دولتی (کارکرد اصلی دیپلماسی سنّتی) ارائه می‌دهند.

4- دیدگاههای روش گرا (44)

چندین دیدگاه «روش گرا» نیز وجود دارد که می‌توانند در هر یک از گروههای فوق به کار روند، از قبیل دیدگاههای شبیه سازی (45)، گردآوری داده‌ها، کمّی سازی، و پیش بینی. این امر طبقه بندی کلّی نظریه روابط بین‌الملل را با مشکلات بیشتری روبرو می‌سازد، حال آنکه بدون این مشکلات هم این طبقه بندی چندان رضایت بخش نیست و طبقات مختلف تا حدودی در یکدیگر تداخل دارند. بدین سان هیچ مرزبندی روشنی بین نظریه رفتار دولت‌ها، نظریه کنش متقابل دولت‌ها، و نظریه دو بعدی اخیر «آرنولد وُلفرز» (46) که تلفیقی از آن دو نظریه است، وجود ندارد. همچنین نظریه همگرایی یکی از زیربخش‌های دیدگاه تحلیل سیستم‌هاست، ولی در عین حال با نظریه کنش متقابل دولت‌ها نیز بی ارتباط نیست... در ادامه فصل حاضر به طور خلاصه به تشریح چهار دیدگاه اصلی روش‌گرا می‌پردازیم: کمّی سازی، شبیه سازی، و پیش بینی.

گردآوری داده‌ها:

به دنبال فعّالیت وسیع سایر شاخه‌های رشته سیاست در زمینه گردآوری داده‌ها (بویژه پیرامون ویژگی‌های نخبگان، همه پرسی، آمار انتخاباتی، و جوانب مختلف گرایشات و رفتار انسان)، برخی از نظریه پردازان و روابط بین‌الملل به کوشش‌های بسیاری جهت دستیابی به داده‌های بین‌المللی (47) موثق و کاملاً تطبیقی دست زده‌اند که این امر به رغم آمارهای سازمان ملل متحد کار بی نهایت وقت گیری است. دو مورد عمده را «مؤسسه تکنولوژی ماساچوست» (48) و «دانشگاه ییل» (49) منتشر کرده‌اند (50). داده‌های گردآوری شده، کلّی یا انبوهشی (51) و عمدتاً شامل آمارهای اجتماعی، اقتصادی، و جمعیتی، داده‌های سرشماری، و غیره هستند که کلیّه آنها را می توان از طریق منابع دولتی، خصوصی، و سازمانهای بین‌المللی به دست آورد.
این کوشش‌ها اساساً به سمت دهه‌های اخیر معطوفند، ولی در مورد داده‌های مربوط به ادوار گذشته نیز تحقیقاتی صورت می‌گیرد که هدف آنها حفظ توالی‌های زمانی و مطالعه جریانات تاریخی است. سایر داده‌های تاریخی شامل فهرست وقایع تاریخی‌اند، مانند اوّلین نمونه‌های مشهور فهرست جنگ‌ها که توسط «لوئیس فرای ریچاردسون» (52) و «کوئینسی رایت» تنظیم گردیدند (53).
محققین این حوزه روش‌های پیچیده‌ای به کار می‌برند، زیرا به گفته‌ی «دیوید سینگر» (54) توده‌ی انبوه حقایق و اطلاعات ناهماهنگ مستلزم طبقه بندی و کدگذاری منظم به وسیله‌ی روش‌هایی قابل مشاهده، سازگار، و تکرارپذیر می‌باشد. تنها در این صورت است که می‌توان به طور مؤثری به کار برد و مقایسه اقلام اطلاعاتی پرداخت. این عمل را به جای «گردآوری داده‌ها» می‌توان «داده سازی» از اقلام واقعی و آماری خام نامید (55).
اهداف محققین این حوزه بلندپروازانه است. در ارزشیابی خوش بینانه یکی از پیشگامان این روش‌ها یعنی «کارل دویچ» می‌توان در مورد نظریه‌های نابرابری- مانند نظریه «گانارمیردال» (56)- مطالب بیشتری آموخته، سپس آنها را محک زد. در این ارزشیابی «نمودارهای» توزیع (57) 75 متغیر سیاسی مربوطه که از قبل در اختیار کشورها بودند با «نمودارهای» توزیع مشابهی از بسیاری از این متغیرها در داخل کشورها جفت و جور می‌شوند. همچنین از این ارزشیابی می‌توان در مورد نقش یکایک کشورها به عنوان برابرساز یا مشوّق و تثبیت کننده نابرابری مطالب زیادی آموخت. به لحاظ آماری، آن دسته از توالی‌های زمانی پیچیده‌ترند که در آنها می‌توان در مورد تاریخ‌های گمشده به درونیابی (58) دست زد. در اینجا هدف نهایی، علامت گذاری معیار (59) است. این امر شامل «خط روند» (60) و «انحراف معیار» (61) می‌شود که اوّلی گرایش مرکزی آماری (62) توالی‌های زمانی را و دوّمی پراکندگی پراش (63) موارد بالفعل را نسبت به این گرایش نشان می‌دهد. تغییرات دوری و تأثیرات متقابل عوامل تصادفی («فرایند تصادفی») (64) را به وسیله روند دیرپای (65) می‌توان شناخت.
مسلماً همان طور که برخی از محققین اظهار می‌دارند، ممکن است به دو طریق شدیداً «مقید به داده‌ها» شویم: اول، محدود کردن دید سیاسی خویش به وضع موجود و نه صور ممکن حیات سیاسی؛ و دوم، نارسایی‌های زبانی در زمینه نظریه‌پردازی به علاوه‌ی تکامل نسبتاً بطیء روش‌های ریاضی. البته طریق سوّمی هم وجود دارد که کاربرد گسترده‌ی کامپیوتر است. نمونه‌ی بارز این امر، کار اساسی «راسِت» (66) در اثر مذکور «راهنمای جهان» (67) است که در آنجا محاسبه همبستگی‌های (68) هر جفت از متغیرهای مجموعه‌ای برگزیده‌ی گروهی از کشورها، واحدها، یا موارد فرضی، حدوداً حاکی از 2800 همبستگی بود که از این تعداد کامپیوتر تنها همبستگی‌های 20% یا بالاتر را نشان می‌داد.
طریقه دیگر تقیّد به داده‌ها، کاربرد روش‌هایی برای ترسیم منظم جایگزین‌هایی برای آینده است. اکنون با توجه به افزایش داده‌ها و بهبود فنون، می‌توان به تحلیل‌هایی چند متغیره از فرضیه‌های جایگزین پرداخت. هرچند این پیشگویی ممکن است اعتبار چندانی نداشته باشد، امّا ما را از دامنه احتمالات آگاه می‌سازد و از ایجاد ساخت‌هایی انعطاف ناپذیر برای آینده بر پایه داده‌های خویش، جلوگیری می‌کند (69).

کمّی سازی:

کمّی سازی با دیدگاه پیشین ارتباط نزدیکی دارد و روش‌های کمّی که در داده پردازی به کار می‌روند به طور فزاینده‌ای در سایر تحقیقات هم به کار گرفته می‌شوند. در این حوزه هم اختلاف نظر وجود دارد و افراد معطوف به روش‌های سنّتی بر اهمیت «ناملموسات تعیین کننده» (70) تأکید می‌ورزند، حال آنکه کمیّت گرایانی که صرفاً زندانی روش‌های خویش و در نتیجه دچار تنگ نظری‌اند، غالباً از آن غافل می‌مانند. این «ناملموسات تعیین کننده» شاید هرگز برای تصمیم‌گیران قابل اندازه گیری کمّی نباشند. برای مثال، در تشخیص مقاصد دشمنی برجسته، داده‌های موثق هیچگاه جای «شمّ سیاسی» (71) را نمی‌گیرد و ما قادر نبوده و نیستیم که به روش‌های معتبری برای تشخیص مقاصد طرف مقابل دست یابیم. با اینحال، به اعتماد دیوید سینگر، کمیّت‌گرای برجسته؛ «کلیه پدیده‌های مورد توجه دانشمندان علوم اجتماعی اصولاً کمیّت پذیرند».
در واقع این اختلافات چندان اساسی هم نیستند. محققین سنّتی بکرّات پاره‌ای از روش‌های کمّی را به کار می‌گیرند و اکثریت کمیّت گرایان نیز از محدودیّت‌های روش‌های خویش بخوبی آگاهند. از این گذشته، اختلاف آنها تا حدودی جنبه معنایی دارد و به معنی «کمّی سازی» مربوط می‌شود. «کمّی سازی» در مفهوم رایجش به ارقام- مانند آمارهای جمعیّتی یا حجم تولید ناخالص ملّی- دلالت می‌کند. به لحاظ فنّی، این اصطلاح به تمام کوشش‌هایی اطلاق می‌گردد که برای دستیابی به داده‌هایی موثق ولو نه چندان دقیق صورت می‌گیرد- مثل طبقه بندی ساده برتر/ پست‌تر (72). در عین حال، تصور اندازه گیری کمّی و سودمند عناصر اساسی اهداف ملّی دشوار است؛ مثلاً در مورد توجه «کندی» (73) به جلوگیری از سستی بافت ملّی که علاوه بر سایر ملاحظات به مسابقه تسخیر ماه منجر گردید. گزینش ابعاد مناسبی برای مقایسه کمّی هدف حزب کارگر در سال 1945 (ایجاد «دولت رفاهی»؟) و هدف حزب محافظه کار در سال 1970 (احیای مسئولیت‌ها و سرمایه گذاریهای فردی تا حدّ امکان؟) و عواقب آنها در زمینه سیاست خارجی بی نهایت مشکل است. مقایسه کمّی اهداف ملّی فرانسه و بریتانیا بعد از جنگ جهانی دوم نیز حداقل به همان اندازه دشوار است.
در کمّی سازی از روش‌های ریاضی استفاده زیادی می‌شود. این روش‌ها عمدتاً از آمار اجتماعی، اقتصاد، روان شناسی، و نیز ریاضیات محض گرفته می‌شود. اکثر مقالات پیچیده در «مجلّه حلّ و فصل منازعات» (74) و «مجلّه تحقیقات صلح» (75) می‌آیند و نتایج حاصله بیشتر به نظریه بازیها مربوط می‌شود.
به لحاظ نظری، فرایند کمّی سازی ساده به نظر می‌رسد. هر متخصص علاقه‌مندی می‌تواند به بررسی کمّی عواملی نظیر نخبگان و ترکیب، انسجام، و ایدئولوژی آنها، توانایی‌های کشورها، واکنش‌ها در مقابل دروندادهای داخلی و بین‌المللی، و غیره بپردازد. دستیابی تدریجی به فنون موجود ما را قادر ساخته است که پیش بینی‌های خویش را با پیامدهای بالفعل آنها مقایسه و بر این اساس روش‌های خود را اصلاح کنیم. با اینحال تجربه اقتصاددانان کلان هشداردهنده است. اخیراً در میان آنها اعتبار اندازه گیریهایشان بویژه در زمینه‌های تطبیقی زیر سؤال رفته است. حتی نتیجه‌گیری از مفاهیم معیاری (76) همچون «تولید ناخالص ملّی» اغلب تردیدآمیز است. برای مثال، هم اکنون رشد نسبتاً سریع تولید ناخالص ملّی فرانسه در دهه شصت تا حدودی به عاملی نسبت داده می‌شود که قبلاً ناشناخته بود: هجوم گسترده روستاییان به شهرها، بدین مفهوم که دستمزدهای صنعتی که کاملاً در محاسبه تولید ناخالص ملّی منظور می‌گردد، جانشین درآمد اراضی شده است که بخش بزرگی از تولید اقتصاد معیشتی را تشکیل داده، امّا قابل اندازه‌گیری کمّی نمی‌باشد.
مدل‌های ریاضی دچار محدودیت‌هایی جدّی‌اند. اولاً، آنها بر مفروضات ثابت و دستگاههای بسته‌ای (77) مبتنی‌اند، حال آنکه دستگاههای باز (78) که رفتارهای سیاسی را بدون چنین مفروضات ثابتی تبیین می‌کنند، بسیار ثمربخش‌تر به نظر می‌رسند. ثانیاً گرچه مفروضات را باید روشن ساخت، امّا با علائم ریاضی غالباً بهتر از کلمات می‌توان تعصبات را پنهان نمود. این امر تا حدّ زیادی در مورد نظریه اقتصادی صادق است. ثالثاً، نمایش ریاضی مسائل جلوه کاذبی از دقت «علمی» به استدلالهای ما بخشیده، از ارزیابی نقّادانه آنها مانع می‌شود. به عنوان مثال، اگر کلیّه نظامهای سیاسی را بر اساس موازین کاملاً مشخصی به صورت «دموکراتیک» و «غیردموکراتیک» یا «توتالیتر» و «غیرتوتالیتر» مقوله بندی کنیم این روش کلیّه شرایط ریاضی یک معیار صوری (79) را برآورده می‌سازد امّا در واقع نوعی ساده سازی است که اگر ماهیتش در پس کاربرد ارقام پوشیده شود، بر شناخت ما تأثیری منفی می‌گذارد. مشخصاً بیشتر کوشش‌های نظری کمیّت گرا در رابطه با «جنگ سرد» و موازنه هسته‌ای است، یعنی زمینه‌هایی که با اصطلاحات ساده نظامی هم مجال بسیاری برای تأمل وجود دارد. بدون شک کاربرد روش‌های ریاضی در نظریه روابط بین‌الملل مانند سایر علوم اجتماعی همچنان افزایش خواهد یافت، امّا بجز ریاضیدانان، همه بر این اعتقادند که نتایج بدست آمده از این طریق، چندان ثمربخش نبوده است. شاهد پیشرفت نسبتاً بطیء ما تاکنون این است که اخیراً کتاب متون برگزیده‌ی نظریه روابط بین‌الملل فقط حاوی دو مقاله در مورد کاربرد ریاضیات است: یکی مقاله‌ای پذیرفتنی که بر اساس مدل کلاسیک لوئیس فرای ریچاردسون در مورد مسابقه تسلیحاتی مبتنی است که این مدل کاملا ً قدیمی است و مدتها فراموش شده بود، و دیگری مقاله‌ی بی مایه‌تری پیرامون ساختار روابط نفوذی در نظام بین‌الملل (80).

شبیه سازی:

این اصطلاح عموماً به معنی «نمایش علمی واقعیت» است (81). این فنّ از دو منبع الهام گرفته است که اوّلی منبعی فنّی است مثل «تونل باد» (82) یا «تقلید پرواز» (83) و دیگری «بازیهای جنگی» نظامی و سنّتی است که در دهه‌های اخیر الهام بخش «بازیهای تجاری» هم بوده است. دست‌اندرکاران در مورد مرزبندی میان شبیه سازی و بازیها اختلاف نظر دارند. طرفداران پاکی ریاضیات (84) مدعی‌اند که شبیه سازی بسیار دقیق‌تر از بازیهاست، چه در آن کلیّه متغیّرها و روابط به طور روشن و دقیقی مشخص و کنترل می‌شوند و بعلاوه بر اساس مجموعه‌ای از معادلات ریاضی و یا توسط کامپیوتر اجرا می‌گردد. با اینحال اغلب دست‌اندرکاران این اصطلاح را به هر تمرینی که بازیگران آن در محیطی کنترل شده به سر برند، اطلاق می‌کنند. در دو دهه اخیر این فنّ در ایالات متحده بسیار رایج گشته و به طور نسبتاً پراکنده‌ای هم در بریتانیا و بویژه در «دانشکده ویلز» (85) در ابریستویث (86)، «مرکز پژوهش منازعات» (87)، «دانشکده لندن» (88)، «دانشگاه ساتمپتون» (89)، و پاره‌ای دیگر از دانشگاهها به کار گرفته شده است. به دلیل آنکه هیچ نوآوری مهمی در بریتانیا صورت نگرفته است، به مفاهیم بدیع امریکایی می‌پردازیم (90).
شبیه سازی امریکایی به سه مکتب عمده تقسیم می‌شود. ساده‌ترین آنها «تمرین سیاسی- نظامی» (91) است که دکتر «لینکلن بلومفیلد» (92) و همکارانش آن را در «مؤسسه تکنولوژی ماساچوست» به اجرا درآوردند و کاملاً شبیه بازیهای نظامی سنّتی است. این شبیه سازی از گروههای اندکی- معمولاً پنج گروه- تشکیل می‌شود که به ایفای نقش ملل واقعی، کنش متقابل در وضعیتی کاملاً مشخص شده، و رویارویی با منازعات و منازعینی معین مشغولند. کنترل این بازی به عهده‌ی گروه کنترل کننده‌ای است که نقش محیط‌های بین‌المللی و داخلی را بازی می‌کنند و پیامدهای متناسب با رفتار بازیگران را به بازی می‌خورانند.
«شبیه سازی بین‌المللی» که دکتر «هارولد گتزکف» (93) آن را در «دانشگاه نورث وسترن» (94) ارائه کرد، ساختار عالی‌تری دارد و گروههای معرف ملّت‌ها- پنج تا ده گروه- با مجموعه‌هایی از متغیرهای برنامه ریزی شده کار می‌کنند. بدین سان بازیگران به طریقی سازمان یافته‌تر از نوع قبلی به کنش متقابل می‌پردازند، زیرا عوامل داخلی روند تصمیم گیری نیز در بازی وارد می‌شوند. این شبیه سازی از نوع مرکب انسانی- ماشینی است که با ترتیبات یا جایگشت‌هایی (95) بسیار و غالباً بدون کاربرد کامپیوتر به کار گرفته شده است. این نوع شبیه سازی مفاهیم جالبی را در رابطه با تأثیر عوامل داخلی بر سیاست خارجی مطرح ساخته است، از قبیل «دامنه تصمیم» (96) و «عوامل اعتباردهنده» (97).
از همه بلندپروازتر، شبیه سازی‌های تمام کامپیوتری و نمونه بارز آن «تمپر» («جریان ارزشیابی تکنولوژیکی، اقتصادی، نظامی، و سیاسی» (98)) است که تحت هدایت «مرکز حمایت سیستم فرماندهی نظامی ملّی» (99) وابسته به «اداره ارتباطات دفاعی» (100) برای «اداره مشترک بازیهای جنگی» (101) صورت پذیرفت. در اینجا تعداد واحدهای معرف ملّت‌ها یا گروههای ملّت‌ها تا 39 عدد می‌رسد که هر یک حدوداً دارای 30 ویژگی‌اند. این بازی به شبیه سازی کمّی منازعات بین‌المللی و ارزشیابی نقش عوامل مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، و نظامی می‌پردازد. در این بازی، مسائل مورد شناسایی و واکنش قرار می‌گیرند و بدین سان کنش متقابلی ایجاد می‌گردد که می‌توان آن را به انواع منازعات واقعی توسعه داد.
نارسایی اصلی همه شبیه سازی‌ها به رابطه جهان شبیه سازی شده و جهان «واقعی» یا «مرجع» برمی گردد. طبیعتاً جهان شبیه سازی شده نشانگر نوعی ساده سازی و تا حدّی تحریف واقعیت است. البته بسته به میزان دقت مجریان آن، میزان این تحریف هم تغییر می‌کند. بازیهای انسانی که دارای ساختار نسبتاً سستی‌اند، به مراتب از شبیه سازی‌های تمام کامپیوتری که دارای ساختار کاملی هستند، واقع گرایانه‌ترند زیرا دومی کاملاً به متغیرهای برگزیده‌ای محدود می‌شود. با اینحال بین کلیّه شبیه سازی‌ها و واقعیت فاصله‌ای وجود دارد، زیرا بازیگران بویژه در نوع بین‌المللی شبیه سازی، اغلب بین دو خواست متعارض متحیرند: یکی شبیه سازی آنچه که رفتار واقعی ملّت‌ها تلقی می‌کنند و دیگری به حداکثر رساندن حاصل بازی با انجام مناسب‌ترین رفتار، مانند فریب. بعلاوه، با آنکه بازیگران کلاً غرق نقش‌های خویش می گردند، امّا صرفاً به نوعی بازی مشغولند، حال آنکه در زندگی واقعی تصمیم‌گیران با تصمیماتی روبرو هستند که پیامدهای واقعی و گاه مرگ و زندگی در پی دارند.
فنون شبیه سازی به طور گسترده‌ای برای مقاصد آموزشی به کار می‌روند. این فن از آنجا که شرکت کنندگان را به فراگیری اطلاعاتی در مورد وضعیت مربوطه و کاربرد پویای آنها برمی انگیزد، بی تردید فنّ جالب توجهی است. سنجش میزان تأثیر روند یادگیری غیرممکن است، امّا به احتمال قوی بازیگری بیشتر به ارتقاء آگاهی ما نسبت به معلومات قبلی کمک می‌کند تا به یادگیری معلوماتی جدید. فایده شبیه سازی برای نظریه پردازان این بوده است که آنها را به شناخت و تکامل متغیرهای اجرایی و عملی بازی شبیه سازی وادار ساخته است. این امر به شناخت دقیق‌تر واقعیات کمک می‌کند، زیرا ما را قادر به یافتن روابطی می‌سازد که دستیابی به آنها از طریق مطالعه عالم پیچیده‌تر واقعیت شاید غیرممکن باشد. برای نمونه، این مطلب در مورد تأثیرات پیچیده‌ی محدودیّت‌های داخلی بر سیاست خارجی و بالعکس صادق است.
در زمینه سیاست گذاری، در دوایر دولتی ایالات متحده هر سه نوع شبیه سازی مورد توجه، و دو نوع اوّل نیز به طور گسترده‌ای مورد استفاده قرار گرفته است: «تمرین سیاسی- نظامی» برای وضعیت‌هایی خاص جهت روشن ساختن استراتژی‌های کوتاه مدت و تاکتیک‌ها، و «شبیه سازی بین‌المللی» نیز به منظور دستیابی به سیاست‌هایی کلّی‌تر. نتایج «تمپر» هم به حوزه‌های دانشگاهی منحصر بوده است. هرچند مطرح شدن مسائل نظری بسیاری در رابطه با ساختمان و تحلیل شبیه سازی برای نظریه پردازان سودمند بوده است، امّا اطلاعات و پیش بینی‌ها انتزاعی‌تر از آنند که در سیاست گذاریهای روزمره و یا بلندمدت مفید باشند.

پیش بینی:

پیش بینی به دو نوع مشخص تقسیم می‌گردد: پیش بینی موردی (102) و پیش بینی الگویی (103). کاربرد اصلی اوّلی یاری رساندن به دولت‌ها در انتخاب گزینش‌هایی کوتاه مدت است و دوّمی هم به گزینش‌های بلندمدت و توالی‌ها یا مجموعه‌های وقایع مربوط می‌گردد. پیش بینی دقیق یکایک وقایع به دو پیش فرض بستگی دارد: اولاً عوامل مربوطه قابل محاسبه با کمیّت پذیر، و ثانیاً عوامل اساسی واقعاً قابل شناسایی و دقیقاً قابل سنجش باشند. پیداست که این پیش فرض‌ها در مورد رفتارهای انسان صادق نیستند چرا که پیش‌بینی‌های مربوط به رفتارهای انسان مانند پیش‌بینی‌های هواشناسی قطعی نبوده صرفاً احتمالاتی با درجات مختلف هستند و بر همین اساس نیز نتایج عملی آنها محدود است و چه در مورد خریدن یک چتر یا در مورد آمادگی برای جنگهای احتمالی راهنمای عمل دقیقی نیستند.
مسلماً پیش بینی شرایط احتمالی آینده اساس انتظارات و در نتیجه یکی از ریشه‌های اصلی رفتار ماست. شاید نمونه بارز این امر علم اقتصاد باشد که در آن انتظارات نقشی محوری در پاره‌ای تحلیل‌ها و کلیّه برنامه ریزی‌ها بازی می‌کنند. انتظارات اساس «مدل‌های خام» را تشکیل می دهند، مدل‌هایی که اغلب برای تحلیل پیش‌بینی‌های تجاری و به عنوان ابزارهای موجود برای پیش‌بینی به کار گرفته شده‌اند. این مدل‌ها بر اساس این تصور استوارند که آینده صرفاً کارکرد گذشته است. نوعی از آنها بر اساس فرض تکرار محض حوادث مبتنی است، نوع دیگری که پیچیده‌تر است بر اساس فرض همانندی بی کم و کاست تحولات آینده با تحولات دوره‌ی ماقبل خود- یعنی اعتقاد به تداوم یافتن جریانات موجود- و مدل سوّم هم بر اساس این فرض که آینده میانگین وزن دار (104) ادوار گذشته می‌باشد. البته شواهدی مبتنی بر پیروی تصمیمات تجاری از این مدل‌ها وجود دارد، امّا واضح است که پیش‌بینی‌های متکی بر این مدل‌های ساده قطعیّت چندانی ندارند و اصلاح مدل‌ها برای دستیابی به توان پیش‌بینی نسبتاً درازمدت نیز تقریباً بی نتیجه بوده است (105). از این گذشته، وجود احتمالات قوی آماری هم لزوماً به معنی تحقق قطعی تصمیم معینی نخواهد بود.
ناتوانی نظریه اقتصادی در ارائه بنیادی مطمئن برای پیش بینی، امکان دستیابی به پیش بینی‌های قطعی در حوزه‌ی پیچیده‌تر سیاست را تردیدآمیز می‌سازد. بعلاوه، به علت محدودیّت تعداد کشورها، محاسبه احتمالات آماری [در عالم سیاست] از امکاناتی کمتر از تحقیقات مربوط به مصرف کنندگان برخوردار است. البته این به معنی ناتوانی در ایجاد مدل‌هایی ریاضی با همان اعتبار «نظری» نیست. نظریه ریاضی جنگ که لوئیس ریچاردسون آن را تکمیل نمود، خود نمونه خوبی است. «ا. راپوپورت» درباره‌ی مزایای منطقی چنین نظریه‌ای می‌گوید: «در حالیکه ممکن است پیروان نظریه‌های کلامی (106) به استدلالهای بی ربطی در این مورد بپردازند که نمایش قدرت به جنگ می‌انجامد یا به صلح، نظریه‌پردازان ریاضی می‌توانند هر دو شِق را با هم درآمیزند (هرچند به زبان معمول متناقض می‌نماید) که بدین‌سان تنها یک مسأله باقی می‌ماند و آن هم آثار نسبی یکی و گرایش دیگری است» (107).
پایان قریب الوقوع هزاره ما موعدی وسوسه انگیز و نهایی برای کوشش‌های اخیر آینده شناسی (108)- پیش بینی شرایط آینده- تلقی شده است. «سال 2000» (109) کتاب بلندپرواز 1967 که نوشته «هرمن کان» و «آنتونی وینر» (110) می‌باشد، در پیش‌بینی‌های مربوط به نظام بین‌الملل به ترکیبی از دو عامل توجه دارد، یکی جریانات اقتصادی و جمعیّتی (که البته می‌توانند شدیداً تغییر یابند) و دیگری میزان ثبات استراتژیکی و سیاسی. این ترکیب ابتکاری است ولی جنبه شخصی دارد. «کمیسیون سال 2000» (111) نیز که به وسیله «آکادمی هنر و علوم امریکا» (112) برپا شد گروهی را برای تحقیق روی آینده نظام بین‌الملل تعیین کرده است، امّا باید دید این گروه تا چه میزان از حدّ تعمیمات فراگیر کان و وینر فراتر خواهد رفت.

آینده اروپا و گزینش‌های آن:

«مدل‌های اروپای غربی در دهه هفتاد» (113) که «ا. بوچان» (114) ویراستار آن است، هم از نظر بنیادی و هم به لحاظ گستره‌ی زمانی بلندپروازی بسیار کمتری دارد و عمدتاً به تحلیل منطقی دامنه ساختارهای سیاسی ممکن برای اروپای غربی می‌پردازد. این نوشته بر اساس گزینش- نسبتاً تأثرگرایانه- معقولترین جایگزین‌ها، دیدگاهی مناسب ولی نه چندان «علمی» را برای برنامه ریزی میان مدت ارائه می‌کند.
پیش‌بینی حتی اگر دقیق هم نباشد، باز بر سیاست‌های ما تأثیر می‌گذارد. این امر بروشنی در عالم اقتصاد مشهور است، چه در این حوزه «تصمیم گیران» (تولیدکنندگان، مدیران، و حتی مصرف کنندگان) تا حدّ زیادی با پیش‌بینی‌های اقتصادی آشنایند و این پیش‌بینی‌ها خود به خود به طور مستقیم- و هرچند نه لزوماً قطعی- بر رفتار آنها تأثیر می‌گذارد. با تکامل بیشتر آینده شناسی در زمینه تحلیل شرایط بین‌المللی آینده، تأثیرش بر رفتارهای ما به تأثیر پیش‌بینی‌های اقتصادی نزدیکتر خواهد شد. بنابراین هرچند پیش‌بینی دقیق جریانات غیرممکن است، ولی پیش‌بینی‌ها آگاهی ما را نسبت به این جریانات افزایش داده، به تشخیص دقیق‌تر دامنه احتمالات و عوامل مؤثر بر کنش‌ها کمک می‌کنند. همچنین بدین وسیله سریع‌تر و عقلایی‌تر می‌توان خود را با تحولات ناگهانی وفق داد. کاربرد قیاس‌ها نیز چنین نقشی دارد.
پیش بینی نقش مهمی در دیدگاههای تجویزی نظریه روابط بین‌الملل دارد. با پیش‌بینی‌های معطوف به سیاست گذاری (115)، به جای بدیهی پنداشتن واکنش‌های خود به خودی می‌توان به واکنش‌های خویش جهت مطلوبی بخشید، حال چه این جهت بخشی در تأیید چیزی باشد (مانند کوشش همگرایان به نفع اتحادیه اروپای غربی) و یا در ردّ آن (همچون تلاش پیروان مکاتب تحقیقات صلح (116) و حلّ و فصل منازعات (117) در جهت جلوگیری از منازعات خشونت آمیز و جنگ).

پی‌نوشت‌ها:

1. Quincy wright.
2. The study of International Relations (1955), p. 498.
3. conceptualizations.
4. pre- theories.
5. falsification tests.
6. sir peter Medawar.
7. operational.
8. مقایسه کنید با
J. Frankel, The Making of Foreign policy (1963).
9. convenience.
10. Hans Morgenthau.
11. در مورد مضمون اصطلاح روابط بین‌الملل تا حدودی تشویشی مفهومی وجود دارد و این اصطلاح هم به امور جاری در جهان و هم به مطالعه آن امور دلالت می‌کند. برای جلوگیری از این تشویش مفهومی هر جا مطالعه این امور مورد نظر باشد این اصطلاح را در داخل گیومه می‌آوریم.
12. k. w. Deutsch.
13. systems. analysis.
14. utopian.
15. کتاب در سال 1972 نوشته شده است- م.
16. threat perceptions.
17. تک نگاری من تحت عنوان «منافع ملی» (National Interest) (1970) احتمالاً کوششی است پیش از موقع برای مطرح ساختن این موضوع.
18. Anatol Rapoport.
19. Thomas schelling.
20. kenneth Boulding.
21. مقایسه کنید با
Herbert kelman, International Behaviour (1965), p. 7.
22. Raymond Aron.
23. Johan Galtung.
24. desiccated.
25. chadwick F. Alger.
26. 'Trends in International Relations Research', in N. D. palmer (ed), A Design for International Relations Research, p. 24.
27. correlational models.
28. content analysis.
29. trend analysis.
30. Bernard Brodie.
31. ر. ک. نظرات «هارولد گتزکف» (Harold Guetzkov)، به نقل از
Alger, op. cit., p. 27.
32. patterns.
33. interaction.
34. blackbox.
35. epistemological.
36. prescientific.
37. chip Bohlen.
38. N. D. palmer (ed.), op. cit., pp. 83-7.
39. reductionism.
40. ر. ک. مقاله «اچ. مورگنتا» در
N. D. palmer (ed. ), op. cit., pp. 69, 70.
این مقاله روی هم رفته (صفحات 71-67) تکرار موجزی است از دیدگاه اساسی «مورگنتا».
41. theory of theories.
42. ontological.
43. cognitive.
44. METHOD-ORIENTED APPROACHES.
45. simulation.
46. Arnold wolfers.
47. cross-national.
48. the Massachusetts Institute of Thchnology.
49. Yale university.
50. Arthur s. Banks and Robert Textor, A cross- polity survey (1963); Bruce M. Russett, Hayward L. Alker Jr., karld w. Deutsch, and Harold D. Lasswell, world Handbook of political and social Indicators (1964).
برای آشنایی با مسائل ناشی از کاربرد این داده‌ها، ر. ک.
Richard L. Meritt and stein Rokkan (eds.), comparing Nations: The use of Quantitative Data in cross- National Research (1966) and Raymond A. Bauer (ed.), social Indicators (1966).
همچنین، ر. ک.
Rudolph J. Rummel and others, Dimensions of Nations (1972).
51. aggregative.
52. Lewis Fry Richardson.
53. Lewis F. Richardson, Arms and Insecurity (1960), and statistics of Deadly Quarrels (1960); Quincy wright, A study of war, 2 vols, (1942); J. David singer (ed.), Quantitative International politics (1968).
54. David singer.
55. J. D. singer (ed.), op. cit., pp. 2ff.
56. Gunnar Myrdal.
57. distribution «profiles».
58. interplate.
59. standard notation.
60. trend line.
61. standard deviation.
62. central statistical.
63. scatter of variance.
64. stochastic process.
65. secular trend.
66. Russet.
67. world Handbook.
68. correlations.
69. مقایسه کنید با نظرات «هارلود گتزکف» در
charlesworth (ed.), op. cit., pp. 185-91.
70. the crucial intangibles.
71. political wisdom.
72. مقایسه کنید با
N. D. palmer (ed. ), op. cit., pp. 185-91.
73. kennedy.
74. Journal of conflict Resolution.
75. Journal of peace Research.
76. standard concepts.
77. closed systems.
78. open systems.
79. nominal scale.
80. James N. Rosenau (ed.), International politics and Foreign policy, pp. 573-99.
81. H. Guetzkow (ed.), simulation in International Relations (1963), p. 25.
82. wind tunnel.
83. flight simulator.
84. mathematical purists.
85. the university college of wlaes.
86. Aberystwyth.
87. the center of conflict Research.
88. university college of London.
89. the University of southampton.
90. توضیحات بعدی عمدتاً بر اساس مقاله زیر مبتنی است:
william D. coplin, 'The Impact of simulation upon Theory of International Relations', in A. A. said (ed. ), Theory of International Relations: The crisis of Relevance (1968).
این مقاله به نقل متون موجود در این زمینه می پردازد.
91. the political- Military Exercise.
92. Dr. Lincoln Bloomfield.
93. Dr. Harold Guetzkow.
94. Northwestern university.
95. permutations.
96. decision- latitude.
97. validators.
98. TEMPER (Technological, Economic, Military, and political Evaluation Routine).
99. National Military command system support center.
100. Defense communication Agency.
101. Joint war Games Agency.
102. point prdiction.
103. pattern predicion.
104. weighted average.
105. H. A. simon, 'Theories of Decision- making in Economics and Behavioral science', The American Economic Review (June 1959), p. 269, J. Frankel, The Making of Foreign policy, pp. 185 ff.
106. verbal theories.
107. 'Lewis F. Richardson's Mathematical Theory of war', Journal of conflict Resolution, i. 3 (1957), pp. 27, 81.
108. futurology.
109. The Year 2000.
110. Anthony J. wiener.
111. the commission on the Year 2000.
112. the American Academy of Arts and sciences.
113. Models of western Europe in the 1970s.
114. A. Buchan.
115. policy oriented predictions.
116. peace research school.
117. conflict resoltion school.

منبع مقاله :
فرانکل، جوزف؛ (1376)، نظریه‌ی معاصر روابط بین الملل، ترجمه وحید بزرگی، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ دوم.